که بنشینی، زانوها را بغل بگیری
به کسی که نیست فکر کنی،
بعد ناگهان کسی از جایی دور
بپرد وسط تنهایی ات
و تعادلش را بهم بریزد!
دست به دلِ آغوشت بگذارد،
موهایت را پریشان کند،
و توی صورتت فریاد بکشد که آمده
تا تمام اتفاق های بد گذشته جبران شود.
تو بلند بلند بخندی،
و او بوسه اش را بگذارد وسط خنده هایت.
گاهی زیادی که تنها می شوی،
دلت از این سرزده آمدن های طولانی می خواهد!
..دنیای اشفته من.....برچسب : شیما سبحانی,شيما سبحاني,کتابهای شیما سبحانی, نویسنده : morvarideleilao بازدید : 127